متن کامل این مقاله را مى توانيد در “مجله موفقیت” بخوانيد

در شماره پیش در قسمت اول مقاله خلا عاطفی دیدگاه تعدادی از دانشجویان را درباره ی این موضوع بررسی کردیم.زهرا صحبت های دوستان را تا اینجا جمع بندی کرد و گفت که ایجاد خلا عاطفی به عوامل زیر بستگی دارد:
۱.کمبود محبت در دوران کودکی و تشنه ماندن کودک که موجب می شود همواره در جست و جوی مهر و عاطفه باشد
۲. روحیه حساس و ذهنیت بزرگمنش که باعث می‌شود فرد خود را مرکز جهان بداند و توقع بیش از حد داشته باشد که منجر می شود محبت و عشق دیگران را کوچک شمرده و نبیند و همواره چیزی بیشتر از آنچه به او ابراز می‌شود طلب کند
۳. توجه افراطی به کودک باعث می شود در بزرگسالی از همه در جامعه توقع این میزان محبت را داشته باشد
۴.تجارب جدید در زندگی مانند وارد شدن به یک رابطه عاطفی که فرد مقابل بازداری عاطفی دارد و موجب می‌شود فرد در تله محرومیت عاطفی گرفتار شود حتی اگر کودکی متعادلی داشته باشد
۵ .اینکه فرد در بزرگسالی اصلاحا به تجارب کودک خود گیر کند و برای افزایش آگاهی و رهایی از تله های خود اقدام نکرده و امنیت را درونی نمی کند و دچار کمبود عزت نفس می شود و در تله محرومیت عاطفی و نقص و شرم می افتد و همین موضوع در ادامه موجب تشدید خلا عاطفی وی می‌شود
۶. اگر بستر فکری یک فرد آلوده به تله کمال گرایی و معیارهای سخت گیرانه باشد همین می تواند موجب شود که آن فرد محبت و عشق را تنها از طریقی که خودش قبول دارد بپذیرد. در واقع او برای دریافت محبت های دیگران هم چهارچوب می گذارد و همین باعث می شود که حتی در صورتی که مورد لطف و حمایت و علاقه دیگران باشد باز هم احساس خلا عاطفی کند، چون با معیارهای بسیار سختگیرانه ای میزان محبت دیگران را اندازه گیری می کند
🔴تاثیرات
خلا عاطفی باعث می شود دیدگاه فرد نسبت به خودش دچار اختلال شده، خود را دوست داشتنی نبیند و موجب گرفتار شدن در تله‌های حوزه طرد و بریدگی می شود
🔴مدیریت
۱. گذر از رویدادهای دوران کودکی
به اتفاقات دوران کودکی خود گیر نکنیم، به آن ها به عنوان رویدادهایی در گذشته نگاه کنیم که اگر آگاهی خود را افزایش دهیم نمی‌توانند تاثیری در زمان حال ما داشته باشند. در واقع باید از قدرت تاثیرگذاری وقایع دوران کودکی بکاهیم و آن ها را مانعی برای تغییر شرایط حال خود در نظر نگیریم
۲. تحلیل مجدد ماجراها
به عنوان یک بزرگسال با بالغی سالم و نه با ذهنیت های کودکی به وقایع دوران کودکی خود نگاه کنیم و تحلیل جدیدی از ماجراها به دست آوریم.
۳.توجه به ارزشمندی ذاتی انسان
توجه کنیم که همه انسان ها به دلیل داشتن روح الهی دوست‌داشتنی و ارزشمند هستند .
۴. گشودگی و پذیرا بودن
کائنات همیشه از مجراهای متفاوتی به ما کمک می کند و ما را مورد حمایت و لطف قرار می دهد پس باید با چشمان بینا و قلبی پذیرا، جهان پیرامون خود را ببینیم تا بتوانیم از عشق سرشار موجود درکائنات استفاده کنیم
۵. شکستن ساختار های دگم ذهنی
بدانیم که زبان عشق و محبت افراد متفاوت است و هر کس به شیوه خود که با معیارهای ذهنی خود مطابقت دارد به دیگران عشق و محبت می دهد. زبان عشق متفاوت افراد را بپذیریم، و لی هنگام انتخاب شریک عاطفی خود دقت کنیم که زبان عشق مشترکی داشته باشیم تا حس بهتری پیدا کنیم
فردی که خلا عاطفی دارد به موجب حفره های درونی خود به دنبال هر قطره مهر و محبت در دیگران است در نتیجه برای دوری از احساسات منفی و مواجه نشدن با این خلاء عاطفی در هر رابطه ای وارد می شود تا احساس دوست داشتنی بودن کند. وی هنگام انتخاب به معیارها و چارچوب های ارزشی خود توجه نمی کند و صرفاً برای پر کردن این خلاء عاطفی وارد هر رابطه ای می شود و در نتیجه با شکست های پی در پی در روابط عاطفی خود روبرو می شود، چون اولاً بدون بررسی چهارچوب های فردی رابطه را انتخاب کرده و ثانیا توقع دارد که فرد مقابل تمام خلأهای عاطفی وی را پر کند که این امکان پذیر نیست.
در ادامه ی این جلسه المیرا نیز به زبان دیگری مطالب دوستان را جمع بندی کرد و اظهار داشت بهتر است با دیدی جدید برای خودشناسی تلاش کنیم و با چشمانی باز عشق و عاطفه حقیقی را جستجو کنیم.

آزاده گفت: خیلی خوب است که بتوانیم از اتفاقاتی که برایمان پیش می آید به باورهای اشتباهمان پی ببریم. مشکل خلاء عاطفی که من با آن روبرو بودم این بود که حتی وقتی به کسی وابسته هستی و در کنارش هستی، هم نمیتوانی از وجودش لذت ببری !
انگار گودال بزرگی است که هرچه بخواهی آن را پُر کنی باز خالی تر می شود، هرچه محبت می بینی سیر نمی شوی، لذت نمی بری، مدام می ترسی و دلتنگی، خوشی هایت خیلی ناپایدار و لحظه‌ای است، حالت یک ساعت خوب است و چند ساعت بد! فکر کنم همه ی این ها نشانه های خلاء عاطفی است و این خیلی فرد را اذیت می کند، پس این مشکلی است که از درون خودم به بیرون راه پیدا کرده است.
من به درون خودم برگشتم تا مشکل را حل کنم، با خودم حرف زدم؛ گفتم برای این می ترسم که نکند آن فرد یک روزی دیگر نباشد! آخرش همین است، خب اگر نباشد چه می شود؟ ذهنم گفت خب من فقط با آن شخص حالم خوب است، شاید نفر دیگری مثل او نباشد ( کسی که مثل او همدیگر را بشناسیم، به هم محبت داشته باشیم، مثل او من را دوست داشته باشد و فلان ویژگی ها را داشته باشه و…)
بله، ترمز ذهنی ام معلوم شد. باور اشتباه من « باور کمبود » و « باور نداشتن لیاقت »
راه حلش این بود که تمام خوبی های خودم را برای خودم بنویسم و به خودم یادآوری کنم که من بسیار ارزشمندم، من بنده ویژه خدا هستم و لیاقت بهترین ها را دارم، من در هر صورت و حالتی دوست داشتنی هستم. اول خودم را دوست داشته باشم تا بقیه هم من را دوست داشته باشند
راه حلش این بود که باور فراوانی را در خودم بوجود بیاورم، اینکه افراد بسیار زیادی هستند که می توانند با من هماهنگ باشند نه یک نفر، بلکه میلیون ها نفر می توانند مناسب من باشند و من خودم انتخاب می کنم در چه رابطه ای باشم. مگر غیر از این است که من براساس معیارهای خودم و ویژگی های خاصی که یک نفر دارد او را انتخاب می کنم؟ خب این ویژگی ها را افراد دیگر هم می توانند داشته باشند، نه؟! می توانند…پس چرا من روی این یک نفر تمرکز کرده ام و این می شود خلاء .
کلید حال خوب من دست خودم است نه دیگران، اگر کلید حال خوب و خوشحالی ات را به دست دیگری بدهی و منتظر باشی او حالت را خوب کند، قطعا آن فرد کلید را در چاه می اندازد ! پس کلیدتان را دست خودتان نگه داريد.

محمد، وحید، زهره، مهسا، فرناز هرکدام به نوبه خود گفتگوی دوستان را تایید کردند، سپس رویا گفت:
حس خالی بودن و فقدان عاطفی، احساسی است که ممکن است در هرمقطعی از زندگی برای هرکسی پیش بیاید، مثل احساسی بی کسی، ناامیدی و لذت نبردن از زندگی یا از دست دادن عزیزی. در این مواقع، این شخص ممکن است احساس اندوه، انزوا و اضطراب را تجربه کند و از هر چیزی که از قبل لذت می‌برد، دیگر رضایت نداشته باشد، من خودم بعد از رفتن پانیذ داشتم در این گرداب می افتادم و در قلبم خلأ و حفره ای بوجود آمده بود، اما با آموخته های خانم دکتر عزیز و کلاس هایی که گذراندم، به خودم، معنای زندگی و هدفم را یادآوری کردم و از افسردگی و انزوا بیرون آمدم. با خودم خلوت کردم و تا حدودی به صلح رسیدم و البته هنوز یقه خودم را رها نکرده ام و با عشق ورزیدن، کمک کردن به دیگران، مدیتیشن، شکرگزاری و انجام کارهایی که خوشحالم می کند، مراقب حفره ای که در قلبم به وجود آمده است هستم و به آن اجازه ی گسترش نمی دهم، لحظاتم را غنیمت می شمارم و به خودم کمک می کنم تا از این خلأ بیرون بیایم و البته حضور شما دوستان و خانم دکتر عزیزم هم خیلی موثر است. بسیار زیاد دوستتان دارم
سینا گفت: ما باید تنهایی مان را بپذیریم و آن را نقطه ضعف خودمان ندانیم. همه ما بعد از تولد خود را تنها می بینیم ولی با رسیدگی دیگران احساس امنیت می کنیم. متاسفانه بعد از سن بلوغ بعضی از ما به استقلال نمی رسیم و دلیلش هم این است که هنوز از ما بسیار مراقبت می شود یا اینکه با مقایسه خود با دیگران در صندلی قربانی می نشینیم و احساس کمبود محبت می کنیم و این محبت را در جای دیگری جستجو می کنیم
ما می توانیم از این خلا عاطفی در جهت رشد خود استفاده کنیم و به این بپردازیم که این خلا باعث تقویت روحی ما شده است و به پختگی خود افتخار کنیم
نشستن در جایگاه قربانی گاهی برای ما سود پنهان دارد؛ از این طریق مسئولیت شکست هایمان را نمی پذیریم و از دیگران طلب محبت می کنیم و خود را محتاج این می دانیم که احساسات کسی با ما گره بخورد و به همین دلیل متاسفانه وارد هر رابطه ای می شویم
زهرا گفت: ما در شکم مادر امنیتی را احساس می کنیم و بعد از تولد هم به دنبال همین نوع امنیت هستیم که مسلما آن را به همان شکل پیدا نمی کنیم و لازم است با افزایش شناخت خود، احساس ارزشمندی و تمرین توانمندی، این خلا را در درونمان پر کنیم و از احساس خشم و افسردگی و ترس های مختلف پرهیز کنیم که در دام روابط نامناسب نیفتیم

بدود دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *