متن کامل این مقاله را مى توانيد در “مجله موفقیت” بخوانيد
در مقاله این شماره مجله موفقیت قرار شد به موضوع خلا عاطفی بپردازیم که به نظر می رسد شیوع بسیار بالایی در جامعه امروز و به خصوص در میان نسل جوان دارد. به دلیل اهمیت خاص این موضوع، با تعدادی از دانشجویان خوب ترم های مختلف که در این زمینه دیدگاه ها یا تجربیاتی داشته اند گپ و گفتی داشتیم تا دیدگاه های گوناگون را در این زمینه بشنویم که حاصل این گفت و گوها را با شما به اشتراک می گذارم که در نهایت بتوانیم به یک جمع بندی در این زمینه برسیم
شمسي گفت :
مهم ترین نیاز در انسان دریافت عشق و محبت است که از همان بدو تولد باید تامین شود. در صورتی که این نیاز در کودکی تامین نشود، او همواره مثل کسی که گمشدهای دارد به دنبال پر کردن این خلاء است
علت این فقدان محبت را می توان در داشتن والدین کنترل گر که مدام با باید و نبایدهایشان سرخوردگی به وجود می آورند، بچههای متفاوت که به دلیل رفتارهای نابهنجارشان طرد می شوند، داشتن نقص جسمی و نگاه متفاوت و پذیرش کمتر این افراد در جامعه و فقدان پدر و مادر از دوران کودکی جست و جو کرد
تاثیر این خلاء عاطفی می تواند باعث سرخوردگی و افسردگی، اعتماد نکردن به دیگران، پشت کردن به علایق و استعدادها برای جلب رضایت دیگران، از شاخهای به شاخه دیگر پریدن در کار و درس و تن دادن به هر رابطهای با وجود نارضایتی و فقط برای جبران موقتی این کمبود و عشقهای ناپایدار و گذار شود.
همه این ها باعث می شود افراد از زندگی لذت نبرند و همیشه احساس سرخوردگی و شکست کنند.
برای درمان باید از متخصص کمک گرفته شود و خلاء ها و کمبودها شناسایی شوند. آگاهی، کسب مهارت و کاربرد آنها در زندگی کمک می کند که این مشکل مدیریت شود و به تدریج کمتر شود. در کنار کسب مهارت، اعتقاد به یک نیروی برتر در کائنات و شکرگزاری و همچنین توانایی زندگی کردن در لحظه، باعث رسیدن به آرامش می شود
مهدی گفت :
حرف های شمسی خانم را قبول دارم. این افراد با افزایش سن و ورود به جامعه با دو حالت روبرو می شوند؛ یا به همه اعتماد می کنند یا اصلا اعتماد نمی کنند و زندگی و اطرافیانشان خیلی محدود می شوند. شاید به مدارج بالای علمی و شغلی هم برسند، اما از ابراز حس و درک شان نسبت به موضوعات و افراد ترس دارند. آنها دچار سردرگمی و پوچی می شوند و برای حل این معضلات نیاز به یک استاد یا راهنما دارند که درک متقابل داشته باشد، مشکلاتشان را ریشه یابی کند و به طور علمی به آنها کمک کند که به دنبال دلیل رشدشان در درون خودشان باشند نه در دیگران .
مهشید گفت :
به نظرم علاوه بر موضوعات گفته شده توسط دوستان، تعداد زیاد بچه ها در خانواده، عدم پذیرش در جمع دوستان، ناتوانی در دوست یابی و… نیز می تواند از دلایل خلا عاطفی باشد
افسانه گفت :
همه آدم ها نیاز به توجه ودیده شدن دارند، وقتی این نیاز در کودکی و در ادامه زندگی بطور طبیعی و متعادل برآورده نشود و ظرف روحی ما را پر نکند دچار خلا عاطفی می شویم، به خصوص اگر این محرومیت عاطفی از طرف افراد مهم زندگی و به خصوص پدر و مادر باشد. در اثر این کمبود ممکن است دچار تایید طلبی، رها شدگی، داشتن محبت بیش از حد به دیگران برای اثبات خودمان بشویم یا با کوچکترین محبتی جذب آدم هایی شویم که در اصل خیلی هم مناسب نیستند یا وقتی وارد رابطه ای می شویم به دلیل این کمبود، فقط دنبال محبت باشیم و به دیگر موارد که چه بسا مهم تر هستند توجه نکنیم و در نتیجه آسیب ببینیم .
پس قبل از هرچیز باید بدانیم دچار این خلا عاطفی هستیم، بعد به خودمان بگوییم این کمبود محبت مربوط به دوران کودکی من بوده با شرایط آن موقع، الان من آدم دیگری شده ام با آگاهی و بینش متفاوت و مسائل قبل برایم تکرار نمی شود و هرجا لازم بود مچ خودمان را بگیریم و اجازه ندهیم خلا عاطفی در زندگی مان اثر بگذارد.
فاطمه گفت:
به نظرم علاوه بر موضوعات گفته شده روش ابراز عاطفی خانواده و اینکه چگونه عشق و مهر و محبت در خانواده ابراز می شود، ژن های متفاوت و تاثیرگذار و الگویی که از خانواده می گیریم هم می تواند در رفتارهای ما تاثیرگذار باشد و تجاربمان را تحت الشعاع قرار دهد. اینکه خانواده اولین محیط امنی است که به ما عشق می دهد، می تواند این خلا و حس دوست نداشتنی بودن را ایجاد کند که شاید این امر منجر به پذیرش روابطی شود که اصلا عاقلانه نیستند ولی فقط بخشی از آن کمبود را جبران می کنند، همین روابط هم البته از بعضی جنبه ها کمک کننده هستند، چون خیلی وقت ها ما حین همین آسیب ها رشد می کنیم و برای ایجاد حس امنیت درونی و عشق به خودمان دست به کار می شویم، نکته اصلی بحث عزت نفس ماست که باید روی آن کار کنیم و این دریافت عشق را منوط به چند نفر خاص نکنیم. ما حتی می توانیم این عشق را از حیوانات خانگی یا گل و گیاه در خانه بگیریم، هر عشقی جایگاه خاص خود را دارد. مسئول زندگی مان خودمان هستیم، باید بلند شویم و خودمان را عاشقانه دوست داشته باشیم، چون مادامی که این حس رو نداشته باشیم نمی توانیم آن را از بقیه دریافت کنیم
الهه گفت :
به نظر من خلا عاطفی می تواند در دوران کودکی، هم با باید و نباید بیش از حد والدین و سرکوب کردن و هم با برتر دانستن و توجه زیاد به یک کودک ایجاد شده و باعث آسیب به شخصیت کودک شود. هردو روش می تواند باعث ایجاد تله محرومیت عاطفی می شود. چنین کودکی با عزت نفس پایین و تله های محرومیت عاطفی و بی اعتمادی بدرفتاری بزرگ می شود و هنگام ورود به رابطه، چون عزت نفسش پایین است، مدام طرف مقابل را محدود می کند و اجازه ی رشد به او نمی دهد تا از خودش بیشتر رشد نکند و از آنجایی که ترس از دست دادن هم دارد، با کنترلگری سعی می کند طرف مقابل را در دستانش داشته باشد، غافل از اینکه هر روز این فاصله بیشتر می شود و مرتب آسیب می بیند و آسیب می زند.
این فرد ابتدا باید کودک آسیب رسانش تبدیل به کودک شاد شود و با والد سالم خود که هم کنترل و هم نوازش و حمایت می کند، بازوالدینی کند. امنیت خود را با بالا بردن عزت نفس و توانمندی هایش درونی کند و بپذیرد که انسانها دارای چارچوب های ارزشی متفاوت هستند، پس توقع خود را از انسانهای اطرافش پایین بیاورد و با تغییر باورهایش به ذهنیت و رفتار سالم برسد.
منصوره گفت :
همانطور که دوستان اشاره کردند، از آنجا که انسان موجودی اجتماعی خلق شده و هویتش در جمع معنا پیدا می کند، همواره نیاز به دریافت توجه و محبت و احترام از اطرافیان خود و مخصوصا انسان های منحصر به فرد زندگی خودش دارد. خلأ عاطفی می تواند در برهه های مختلف زندگی ایجاد شود و یا بر اثر تجارب تلخ (شکست عاطفی، مرگ یا جدایی، خیانت و …..)تشدید شود. اولین محیط و اجتماعی که انسان تجربه می کند، خانواده است که در آن می تواند اولین دریافت ها و تجارب را داشته باشد و در صورت نبود تربیت صحیح فرد در دوران نوجوانی و بلوغ دچار رفتارهای پر خطر همراه با وابستگی افراطی می شود که این وابستگی ممکن است نسبت به شخص، مواد مخدر، الکل و …. باشد و تا میانسالی هم ادامه پیدا کند و همین فرایند باعث تکرار انتخاب های غلط و تشدید آسیب به خود و دیگران شود. به مرور این وابستگی فرسایشی باعث ایجاد خشم و خلأهای بزرگتری شده و تبدیل به یک حفره ی بزرگ در وجود او می شود که هر چه بیشتر بر باورهای غلط خود پافشاری و اصرار کند ژرفای بیشتری می یابد.
به نظر من برای رفع یا به تعادل رساندن این خلأ بهتر است که اول ساختار شکنی کنیم، با درون خودمان ارتباط برقرار کنیم و احساس فعلی مان را بشناسیم. مهم تر از همه به دنبال امنیت درونی و تقویت آن بدون در نظر گرفتن گذشته و تجاربمان باشیم و بدانیم که حال خوش و حس امنیت ما منوط به وجود یک یا چند نفر نیست، بلکه می توانیم با تقویت بلوغ معنوی، اعتماد به ارزشمند بودن خودمان و هوشمندی کائنات، حال خوب را از عشق ورزی و شفقت به خودمان و جهان هستی دریافت کنیم. این تبادل عشق و انعکاسش به درونمان می تواند باعث تقویت ذهن آگاهی و تغییر بینش ما نسبت به گذشته و گیر نکردن ما در تله باشد
مینا گفت :
با توجه به صحبت های دوستانم، فرد دچار خلاء عاطفی در بزرگسالی برای دریافت محبت دیگران حاضر می شود به هرکاری تن دهد و مطیع باشد تا آن خلاء را جبران کند. او به راحتی اعتماد می کند و بدون عاقبت اندیشی وارد هر رابطه ای می شود و در یک چرخه معیوب می افتد و اتفاقا محبتی هم نمی گیرد، بلکه بیشتر آسیب می بیند یا اینکه برعکس عمل می کند و حاضر نیست محبتش را به دیگران ابراز کند و از ارتباط با آنها خودداری میکند و انزوای اجتماعی در او تشدید می شود.
فرزانه گفت:
با توجه به نظرات دوستانم باید باور داشته باشیم که با ارزش دادن به ارزش ها و ایجاد عشق در درونمان می توانیم این خلا را از میان ببریم و بدانیم که ارزش های بيرونى هميشگى نيستند و علايق آدم ها به مرور زمان عوض مي شود
حدیث گفت:
ما موجودات منحصر به فردی هستیم و زبان محبت متفاوتی داریم. وقتی محبتی را که نیاز داریم دریافت نمیکنیم احساس می کنیم در این دنیا اضافی هستیم و این تعبیر کودکانه باعث احساس بی ارزشی در ما می شود و درصورتی که رفع نشود تا بزرگسالی ادامه پیدا می کند حتی ممکن است در محیط خانه و خانواده محبت بیش از حد دریافت کرده باشیم و این احساس خلا را بعدا از جامعهای که محبت قبلی را برای ما تامین نمیکند، بگیریم
افراد متفاوت بازخوردهای مختلفی نسبت به این احساس نشان می دهند، مثلا
١. تسلیم بی ارزشی خود بودن؛ مثلا قبول میکنیم که اضافی هستیم و برای پیدا کردن ارزشهایمان تلاشی هم نمیکنیم.
٢. اجتناب از این احساس؛ سعی میکنیم با مسائلی که این احساس را به ما یاد آوری کنند، روبرو نشویم
٣. جبران افراطی(حـمله)؛ به شکل افراطی احساس ارزشمندی میکنیم و دیگران را بی ارزش می پنداریم
برای مدیریت این نوع احساسات، باید بدانیم که ما، همه چیز هستیم. بودن ما در این دنیا تصادفی نیست و انسانی که روح خدایی در خودش دارد ارزشمند است، حتی اگر گاهی خطا و اشتباهی داشته باشد، برای داشتن این احساس قرار نیست همه ما رو دوست بدارند، تایید کنند و قرار نیست هیچ اشتباهی نکنیم
لازم است ارزشهایی انسانی را انتخاب کنیم(ارزشهایی که به خودمان و دیگری آسیب نزند) و در مسیر رسیدن به آنها حرکت کنیم و بدانیم این جهان و کائنات در جهت خیر و رشد است
ما آگاهانه و با تفکر میتوانیم قبول کنیم همیشه دوست داشتنی نیستیم(تسلیم)
میتوانیم گاهی از موقعیتهایی که باعث آزارمان می شود دوری کنیم(اجتناب)
و میتوانیم از خودمان مراقبت کنیم و گاهی خودمان رو به دیگری ترجیح دهیم(جبران افراطی)
با داشتن احساس ارزشمندی مادامی که در مسیر درست حرکت میکنیم تنهایی خودمان را با ارزش بدانیم و کسی را به آن راه دهیم که لایقش باشد.
بدود دیدگاه