رابطه بدون شکست
♦️چاپ شده در “مجله موفقیت” (شماره 415/تیر 1400) ♦️
♦️متن کامل این مقاله را مى توانيد در “مجله موفقیت” بخوانيد
در هر رابطه صمیمی یا استراتژیک، ما مسئولیت داریم با خود و طرف مقابل شفاف و روشن باشیم. مبهم بودن سمی مهلک برای هر رابطه ای است.
ما می توانیم تا هرزمان که بخواهیم از این دوگانگی ها لذت ببریم، ولی چون شفاف نیستیم با رفتارهای ضد و نقیض، اعتماد فرد مقابل را از بین می بریم و از آنجا که اعتماد و عشق دقیقا رابطه ای مستقیم دارند، بروز بی اعتمادی در رابطه باعث دوری طرفین و از بین رفتن عشق، محبت و صمیمیت بین افراد خواهد شد
هدف از بیان ریشه روابط ابهام آمیز، برطرف کردن آن و رسیدن به یک رابطه ی صمیمی و پایدار همراه با اعتماد و عشق است
حقیقت این است ریشه رفتار ابهام آمیز ما کمتر به فرد مقابل مربوط می شود و بیشتر ناشی از ضعف های درونی خود ماست
فردی که به دلیل شرایط و محیط و برداشتش از خود با توجه به ژن و خلق و خویش در مواجهه با ماجراها احساس ارزشمندی ندارد و به همین دلیل در امور مختلف برای خودش چهارچوب مشخصی قائل نمی شود و دائما به دنبال تایید دیگران و تقلید چهارچوب های آنهاست، چون در درون احساس سردرگمی دارد رفتارهایش هم ضد و نقیض و مبهم است
در واقع کسی که تکلیفش با خودش روشن نیست بلوغ کافی و استقلال فکر برای حل و فصل مسائلش ندارد، همین مسئله او را درگیر این تنش می کند که چگونه با حفظ فردیت خود نظر دیگران را هم تامین کند و چون درایت این کار را ندارد این امر ریشه ی بسیاری از روابط ابهام آمیز او خواهد شد
در ادامه به چند آسیبی که در پی احساس بی ارزشی و عزت نفس پایین در روابط ایجاد می شود اشاره می کنیم.
اولین و مهمترین ریشه روابط ابهام آمیز که ناشی از آسیب های درونی خود فرد است، ترس هایی است که احتمالا از دوران کودکی با خود حمل می کند.
بارزترین و مشهورترین این ترس ها، ترس از دست دادن است. با این ترس فرد به دلیل احساس دوست داشتنی نبودن و بی ارزشی که با خود حمل می کند، هر رفتار معمولی فرد مقابل را بی توجهی او به خودش تلقین می کند و در پایان نتیجه می گیرد که او من را دوست ندارد و احتمالا ترکم خواهد کرد
در این حالت رفتار شفاف و روشن این است که او احساس خود را با فرد مقابلش در میان بگذارد و دائما ریشه این ترس را که همان مشکلات کودکی یا روابط قبلی است به خودش یادآوری کند و با استفاده از مشاوری دلسوز روی احساس ارزشمندی خود کار کند، در صورتی که در بیشتر موارد این افراد برای اینکه رابطه را حفظ کنند شروع به کنترل و پرخاشگری می کنند وبا سست کردن بنیان رابطه به تدریج آن را رو به زوال می برند. در واقع این کنترل و پرخاشگری باعث سوتفاهم در فرد مقابل شده و رفتاری ابهام آمیز به شمار می رود.
دومین ریشه روابط ابهام آمیز را می توان بی اعتمادی درونی فرد به اطرافیان دانست که مجددا این بی اعتمادی نیز ریشه در کودکی و الگوها و تجاربی دارد که فرد پیش از این داشته است و وقتی این مصائب را با خود به رابطه حمل می کند باعث می شود رفتارهای پنهان کارانه را در پیش بگیرد، دروغ بگوید و همین مسئله بارها و بارها سوتفاهم هایی ایجاد می کند که باعث از بین رفتن صمیمیت و عشق می شود.
فرد باید بداند که لازم است اساس هر رابطه ای بر اعتماد متعادل گذاشته شود. اعتماد متعادل بر این مبناست که همواره فردیت ما حفظ شود. در واقع اعتماد به این معنا نیست که ما تمام رازهای مگوی خود را با فرد مقابلمان در میان بگذاریم، البته در مسائل ساده که با در میان گذاشتنشان خطری ما را تهدید نمی کند لازم است اعتماد سالم داشته باشیم، ولی همواره هوشمندانه عمل کنیم.
در ضمن در روابط مهم تر مثل رابطه زناشویی، روابط در هم تنیده تر است و بنابراین پنهان کاری هایی که در روابط دیگر عادی به نظر می رسد در این نوع رابطه هیچ توجیهی ندارد، زیرا بسیاری از موارد مربوط به زندگی هر دو نفر می شود و هر دو طرف رابطه می توانند با گفتگو راه را برای یکدیگر هموارتر کنند.
« زیبا » بارها و بارها به تنهایی برای مشاوره آمده بود. این بار از او خواستم که همسرش را نیز همراه بیاورد. دغدغه همیشگی او این بود که همسرم در درونش خانواده خود را بر من ترجیح می دهد و به دلیل وابستگی به آنها نمی خواهد از خانه پدرش ( البته در واحدهای جداگانه ای زندگی می کنند ) بیرون بیاید
وقتی این موضوع در جلسه مشاوره مطرح شد با کمال تعجب رضا همسر زیبا، توضیح داد که من از کنترل گری و توقعات خانواده ام خسته ام، ولی چون شریک کاری خوبی نداشتم دچار مشکل مالی شدم ومتاسفانه تا به حال نتوانستم ام شرایط را برای بیرون آمدن از خانه پدری مهیا کنم، البته بعد از چند سال با طی روند قانونی در حال وصول مطالباتم هستم و به زودی این کار را خواهم کرد. او همچنین اذعان داشت که پیگیر مهاجرت است که همین امر نشان داد که تمام تلقیات زیبا از همسرش اشتباه بوده، ولی چون او همواره درباره این موضوعات پنهان کاری می کرد و به قول خودش آن قدر به زیبا اعتماد نداشت که با درک و همدلی مواضع یکسانش نسبت به خانواده اش را با او در میان بگذارد واز طرفی نمی خواست با بیان مشکلات مالی خاطر همسرش را آزرده کند، سال ها در سو تفاهم زندگی کرده بودند و با این کار لحظات زیبایی که می توانستند با عشق کنارهم باشند و به کمک هم مسائل و مشکلاتشان را حل کنند از دست داده بودند.
اینکه رضا نمی خواست با بیان مشکلاتش خاطر همسرش را آزرده کند می تواند ما را به ترس بعدی یعنی “ترس از قضاوت” برساند؛ ترس اینکه نکند همسرم من را فرد بی عرضه ای تلقی کند که توان اداره زندگی را ندارم.
در صورتی که فرد داری عزت نفس و اعتماد به نفس می تواند بدون این ترس به همسر خود نزدیک شده و مشکلاتش را با او در میان بگذارد.
شاید این سوال برایتان مطرح شود که یعنی رفتار فرد مقابل هیچ تاثیری ندارد؟
در پاسخ باید بگویم فردی که احساس ارزشمندی و توانمندی در درونش نهادینه شده است فردی تاثیرگذار است و می تواند روابط را مدیریت کند.
مثلا وقتی علی در جلسه مشاوره به مریم گفت که چطور پدر مریم باعث شده که معامله ملک را از دست بدهند، مریم با لحنی آرام و جدی پاسخ داد پدر من به اندازه آگاهی اش عمل کرد و درست است که اشتباه کرده، ولی من و شما لازم نبود که حتما به حرفشان گوش بدهیم و میتوانستیم تصمیمات دیگری بگیریم (یعنی اشتباه پدر باعث نشد که مریم موضع ضعف بگیرد و به همین دلیل مسئله را به حاشیه بکشاند)
یکی از بارزترین ریشه های رفتارهای ابهام آمیز مشکل بازداری احساسی افراد است که در جامعه ما بسیار شایع است آنچه جامعه به ما آموخته است آسیب هایی است که ممکن است از«بروز احساسات» متحمل شویم. هم اکنون تعداد زیادی از پیج های زرد روانشناسی شعار می دهند که احساسات خود را ابراز نکنید تا فردی را که با او در رابطه هستید از دست ندهید ومتاسفانه وقتی ما آموزش های درست ندیده باشیم قربانی این نوع شعارها می شویم.
حقیقت این است که بروز احساسات متعادل و بدون خشم که ناشی از وجود یک روان سالم است باعث می شود افراد در کنار ما احساس امنیت را تجربه کنند و درست برعکس، بازداری احساسی، افراد مقابل ما را در بلاتکلیفی نگه می دارد. آنها هیچ گاه نمی توانند با خیال راحت با ما صمیمی شوند و همین امر باعث می شود که احساساتی چون دوست داشتنی نبودن یا قابل اعتماد نبودن به فرد مقابل دست دهد و متاسفانه باعث زوال رابطه می شود.
«افسانه» در جلسه ی مشاوره اذعان می کرد که چون همسرش محسن همواره احساساتش را از او پنهان می کرد، سال ها فکر می کرد که برای همسرش دوست داشتنی نیست و همچنین از هر رفتار اوبرداشت بد و منفی داشت
مثلا وقتی همسرش دیر به خانه می آمد که درآمدش را بالاتر ببرد و برای او و فرزندشان امکانات رفاهی بیشتری فراهم کند، افسانه این طور تلقی می کرد که محسن ما را دوست ندارد و از خانه فراری است یا و قتی محسن به خانه می آمد و با پسرشان بازی می کرد که افسانه اندکی استراحت کند، افسانه اینطور تلقی می کرد که همسرش دارد او را نادیده می گیرد و زندگی شان با محوریت فرزندشان می گذرد
یا حتی وقتی بی احترامی از جانب دیگران متوجه خانواده شان می شد و محسن با او همدلی نمی کرد، افسانه این طور تلقی می کرد که چون او برای محسن فردی دوست داشتنی نیست واکنشی از جانب او نمی بیند در صورتی که محسن از درون به شدت ناراحت می شد و حتی گاهی بدون اینکه به افسانه بگوید بازخوردهایی به فرد معترض نشان می داد.
خلاصه کلام اینکه ریشه بسیاری از رفتار های ابهام آمیز متاسفانه به نقاط ضعف درونی خودمان یا آموزش های غلطی برمیگردد که از محیط گرفته ایم و برای یک رابطه صمیمی و شفاف این موارد باید برطرف شوند. پس باید از این توهم که با این رفتارها از خودمان و روابطمان محافظت می کنیم، بیرون بیاییم و برای حل و فصل ترس و ضعف هایمان هر چه سریع تر با کمک یک مشاور حاذق و دلسوز صحبت کنیم.
رفتارهای ابهام آمیز، ضعف درونی ما را نشان می دهد که متاسفانه گاهی به اشتباه « سیاست رابطه » تلقی می شود و همین تعریف اشتباه باعث شده که این گونه موارد بیشتر شوند
یکی از راهکارها برای بیرون آمدن از این رفتارها گفتگو برنده – برنده است . این نوع گفتگو، بر این اساس است که سوگیری نباید وجود داشته باشد، ما یا هردو می بریم یا هردو می بازیم. بنابراین شنونده یکدیگر می شویم و با مصالحه و انعطاف و احترام به ارزش ها و چهارچوب های متفاوت یکدیگر، نظرات خود را واضح و روشن مطرح می کنیم و در مواقع ضروری به تصمیم مشترک می رسیم
رکن اساسی این نوع گفتگو بیان احساس، اعتماد، احساس ارزشمندی درونی هر فرد، نترسیدن از قضاوت، احترام به ارزش های طرف مقابل و شفافیت بدون ترس از دست دادن، شکست خوردن، انگ بی ارزشی و ناتوانی است.
دکتر نیلوفر اله وردی
ثبت ديدگاه